سلام برادر . یاد شعری افتادم که در وب گذاشته بودم چند روز پیش و قطاری که دل را به سفر می برد .... و چه زیباست خیال سفر با قطاری که در دستان او حرکت می کند . اینگونه اگر باشد چه باک اگر در مسیر زندگی سنگ های سخت هم راه را بسته باشند که باز هم به مدد نگاه او , سنگها برداشته خواهند شد ... عاشق که باشی .....
سلام آبجی... مامن نگاه اوست که سنگ را بستر شیشه میکند ! عیدت مبارک...
همواره در حرکتی بر ریل های مخیله ام ؛ کاش خیال نباشی ؛ کاش ریزش هیچ احساسی شکل اتفاق به خود نگیرد ؛ کاش نگاه های عاشقت همیشه باشند و مرا برای همیشه ها دهقان فداکاری ببیند که علاوه بر پیراهنم برای سوزاندن ؛ خود نیز همچون ژاندارک به کام آتش میروم به رسم شاپرکها تا آگاهت کنم که تأملی کنی که اینجا حتی کوه هم با تمام ادعایش گاه بر مسیر عشق احساسش فرو میریزد ! (حرف های تنهایی)
سلام مهرداد عزیزمگفتنی را با تعبیر زیبای "قطار خیالت" گفتی ؛ فهمیدنی هایش به عهده ی ماست تا که چگونه خوشه چین باغ زرین تاکستان احساست باشیم ؛ ایکاش با این خوشه ها روال شراب را تجربه داشته باشیم ؛ ما معمولا" سکر شراب را مشتاقیم اما فهم احساس مست ریزعلی ها همچنان غریب میماند ؛
سپهر عزیزم سلام خیال ها همیشه آبستن زیبایی ها هستند و احساس مولود همین اتفاق زیباست به عقیده ی بنده اگر در پرواز با بال خیال احساسی جاری نگردد ، زیبایی های این سیر روحانی مستور میماند. همیشه از سحر و زیبایی کلامت بهره ها بردم دوست عزیزم.
روزهاست که قطار دلم در دست نگاه نجیب توست دنیا را اگر زیر و رو کنی فداکاری نخوام کرد سلام داداش مهردادی چقدر قشنگ بود... مرسی راستی عیدت مبارک مهردادی
سلام مریم عزیز. ممنونم از حضورت.. عیدت مبارک...
مریم نگار
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ
سلام و درود... تشبیه خیال به قطاری در دستان معشوق...نشانه درک خاصی از رشته و ریسه خیال دارد ... و اینکه در خیال.. همه چیز لباسی دیگر بتن دارند...حتی ریزعلی های قهرمان که لباس اتش میزنند ! هماهنگی زیبای کلمات و جملات احسنت دارد...
سلام مریم نگار عزیز ممنونم که وقت میذاری و با دقت تمام میخونی . راستی اینو باور داری که بعضی وقتا و یه جاهایی قطار خیال هم به کوه واقعیت ها برخورد میکنه و لاجرم از لا به لای اون تونل میزنه !؟ و اینکه شما چقدر لایه های تیره و تار خیال رو تجربه کردید!؟
مریم نگار
سهشنبه 9 آبانماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ
سلام... موافقم با شما...اکتشافات ما همگی ریشه در خیال دارند... وقتی به بن بست میرسیم...تخیل میکنیم...حس بسراغمان می آید..و با خلاقیت..ایده میگیریم..و این میشه همون تونلی که از میان کوه واقعیات زده میشه !! ..به باور من...حتی خیال میتونه اونقدر قوی باشه که واقعیت رو جابجا کنه !!..بله میتونه... مثل پدیده های خارق العاده ای که هرروزه اطرافمان اتفاق می افته و ما شاید بی توجهیم... مثل درمان بیماری..مثل یه الهام یا یه جرقه در ذهن ...یا یه پیش بینی روشن بینانه..
شاید خیال شکل شبیه سازی شده از واقعیت هاییست که هستند اما تا تحقق آنها باید منتظر بود . قطار خیال با میانبری که در دل کوه واقعیت میزند لایه های تاریک و ناپیدای آنرا آنالیز کرده و مسیر را در رسید به ماورای آنچه فی الواقع میبینیم روشن میکند و دایره ی واقعیت ها را در چشمان بشر بسط میدهد. سلام مامانگار عزیز من همیشه شهر خیال رو شهری روشن میبینم !
روح که رها میشه در خیال , در حقیقتی از جنس رویا سر می بره که م نور داره هم تاریکی ! هم شادی و هم اندوه , هم زیبایی و هم زشتی ... پس بعید نیست اگر قطار خیال هم با کوه واقعیت های تلخ برخورد کنه داداش مهرداد . اینطور نیست ؟ سلام . شبتون آرام و رویایی .
سلام خواهر واقعیت هایی که اطرافمون هست ، در چشم خیال خیلی کوچیکن و روح انسان همیشه بدنبال ناشناخته ها و بدنبال پاسخ به سئوالاتیست که ذهن اونو درگیر خود کرده . اینکه فرمودین که خیال هم به کوه واقعیت های تلخ برخورد میکنه موافقم اما عطش سیری ناپذیر او کشف ورای اوناست . ........ نمیدونم چرا همه درباره ی خیال ازم میپرسن انگار همه میدونن که از خیال خوشم میاد.!
آخه داداش مهردادی که هذیان رو دوست داره , معلومه که از خیال هم خوشش میاد . امید که همیشه رنگ دنیای خیالتون روشن باشه و طعمش شیرین .
از محبتت ممنونم آبجی.....
مریم نگار
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ
...و من خیال را نه از جنس توهم...که حقیقتی بالاتر از واقعیت میدانم.... و حقیقت نورانی و روشن است... شما بالهای اندیشه تان را در دوردستهای عالم خیال پرواز میدهید...و خب ما هم مشتاقیم از این تجارب بهره ببریم مهرداد عزیز...
خوبین شما عمو گرفتار جای بابام خالیه وقتی زنگ میزنه داداشم و میخواد با زبون بی زبونی گله کنه که چرا آقا پسر ارشدش یادی از بابا و مامانش نمی کنه بهش میگه خوبی عمو گرفتار
من به دستان عاشق تو یقین دارم ...بی شک شهر هم عاشق دستان توست...
در عرفه مهرتان نیز به یاد ما باشید.
سلام
سلام عمه طهورای عزیز
سپاس از حضور پر مهرت...
عیدت مبارک...
سلام برادر . یاد شعری افتادم که در وب گذاشته بودم چند روز پیش و قطاری که دل را به سفر می برد ....
و چه زیباست خیال سفر با قطاری که در دستان او حرکت می کند . اینگونه اگر باشد چه باک اگر در مسیر زندگی سنگ های سخت هم راه را بسته باشند که باز هم به مدد نگاه او , سنگها برداشته خواهند شد ...
عاشق که باشی .....
سلام آبجی...
مامن نگاه اوست که سنگ را بستر شیشه میکند !
عیدت مبارک...
قطار شو که مرا با خودت سفر ببری
به دورتر برسانی ــ به دورتر ببری
تمام بود ونبود مرا در این دنیا
که تا ابد چمدانی ست مختصر ببری
ومن تمام خودم را مسافرت بشوم
تو هم مرا به جهانهای تازه تر ببری
سپس نسیم شوی تو و بعد از آن یوسف ...!
که پیرهن بشوم تا مرا خبر ببری
مرا به خواب مه آلود ابرهای جهان
به خوابهای درختانِِ بارور ببری
و بعد نامه شوم من ... چه خوب بود مرا
خودت اگر بنویسی ــ خودت اگر ببری
***
عجیب نیست که هیزم شکن بیاشوبد
درخت اگر که تو باشی دل از تبر ببری
دوباره زوزه ی باد و شکستن جاده
چه می شود که مرا با خودت سفر ببری
عجیب نیست که هیزم شکن بیاشوبد
درخت اگر که تو باشی دل از تبر ببری
.............................................
ممنونم از شما بابت این شعر زیبا
همواره در حرکتی بر ریل های مخیله ام ؛ کاش خیال نباشی ؛ کاش ریزش هیچ احساسی شکل اتفاق به خود نگیرد ؛ کاش نگاه های عاشقت همیشه باشند و مرا برای همیشه ها دهقان فداکاری ببیند که علاوه بر پیراهنم برای سوزاندن ؛ خود نیز همچون ژاندارک به کام آتش میروم به رسم شاپرکها تا آگاهت کنم که تأملی کنی که اینجا حتی کوه هم با تمام ادعایش گاه بر مسیر عشق احساسش فرو میریزد ! (حرف های تنهایی)
سلام مهرداد عزیزمگفتنی را با تعبیر زیبای "قطار خیالت" گفتی ؛ فهمیدنی هایش به عهده ی ماست تا که چگونه خوشه چین باغ زرین تاکستان احساست باشیم ؛ ایکاش با این خوشه ها روال شراب را تجربه داشته باشیم ؛ ما معمولا" سکر شراب را مشتاقیم اما فهم احساس مست ریزعلی ها همچنان غریب میماند ؛
سپهر عزیزم سلام
خیال ها همیشه آبستن زیبایی ها هستند و احساس مولود همین اتفاق زیباست به عقیده ی بنده اگر در پرواز با بال خیال احساسی جاری نگردد ، زیبایی های این سیر روحانی مستور میماند.
همیشه از سحر و زیبایی کلامت بهره ها بردم دوست عزیزم.
روزهاست که قطار دلم
در دست نگاه نجیب توست
دنیا را اگر زیر و رو کنی فداکاری نخوام کرد
سلام داداش مهردادی
چقدر قشنگ بود... مرسی
راستی عیدت مبارک مهردادی
سلام مریم عزیز.
ممنونم از حضورت..
عیدت مبارک...
سلام و درود...
تشبیه خیال به قطاری در دستان معشوق...نشانه درک خاصی از رشته و ریسه خیال دارد ...
و اینکه در خیال.. همه چیز لباسی دیگر بتن دارند...حتی ریزعلی های قهرمان که لباس اتش میزنند !
هماهنگی زیبای کلمات و جملات احسنت دارد...
سلام مریم نگار عزیز
ممنونم که وقت میذاری و با دقت تمام میخونی .
راستی اینو باور داری که بعضی وقتا و یه جاهایی قطار خیال هم به کوه واقعیت ها برخورد میکنه و لاجرم از لا به لای اون تونل میزنه !؟
و اینکه شما چقدر لایه های تیره و تار خیال رو تجربه کردید!؟
سلام...
موافقم با شما...اکتشافات ما همگی ریشه در خیال دارند...
وقتی به بن بست میرسیم...تخیل میکنیم...حس بسراغمان می آید..و با خلاقیت..ایده میگیریم..و این میشه همون تونلی که از میان کوه واقعیات زده میشه !!
..به باور من...حتی خیال میتونه اونقدر قوی باشه که واقعیت رو جابجا کنه !!..بله میتونه...
مثل پدیده های خارق العاده ای که هرروزه اطرافمان اتفاق می افته و ما شاید بی توجهیم...
مثل درمان بیماری..مثل یه الهام یا یه جرقه در ذهن ...یا یه پیش بینی روشن بینانه..
شاید خیال شکل شبیه سازی شده از واقعیت هاییست که هستند اما تا تحقق آنها باید منتظر بود . قطار خیال با میانبری که در دل کوه واقعیت میزند لایه های تاریک و ناپیدای آنرا آنالیز کرده و مسیر را در رسید به ماورای آنچه فی الواقع میبینیم روشن میکند و دایره ی واقعیت ها را در چشمان بشر بسط میدهد.
سلام مامانگار عزیز
من همیشه شهر خیال رو شهری روشن میبینم !
همیشه
چمدان زندگی ام
که پر از تجریه است
دم در زندگی ام آماده است
منتظر قطار عمرم می نشینم
دیگر وقت رسیدنش است.
سلام .
تا حالا به چمدان زندگی نگفتی بابا بیا تو دم در بده !
سلام مهستی عزیز
امیدوارم مسیر قطار زندگیت گذر ازشهر شادی و گلزار ها باشه
ممنونم از حضورت
روح که رها میشه در خیال , در حقیقتی از جنس رویا سر می بره که م نور داره هم تاریکی ! هم شادی و هم اندوه , هم زیبایی و هم زشتی ...
پس بعید نیست اگر قطار خیال هم با کوه واقعیت های تلخ برخورد کنه داداش مهرداد . اینطور نیست ؟
سلام . شبتون آرام و رویایی .
سلام خواهر
واقعیت هایی که اطرافمون هست ، در چشم خیال خیلی کوچیکن و روح انسان همیشه بدنبال ناشناخته ها و بدنبال پاسخ به سئوالاتیست که ذهن اونو درگیر خود کرده .
اینکه فرمودین که خیال هم به کوه واقعیت های تلخ برخورد میکنه موافقم اما عطش سیری ناپذیر او کشف ورای اوناست .
........
نمیدونم چرا همه درباره ی خیال ازم میپرسن
انگار همه میدونن که از خیال خوشم میاد.!
آخه داداش مهردادی که هذیان رو دوست داره , معلومه که از خیال هم خوشش میاد .
امید که همیشه رنگ دنیای خیالتون روشن باشه و طعمش شیرین .
از محبتت ممنونم آبجی.....
...و من خیال را نه از جنس توهم...که حقیقتی بالاتر از واقعیت میدانم....
و حقیقت نورانی و روشن است...
شما بالهای اندیشه تان را در دوردستهای عالم خیال پرواز میدهید...و خب ما هم مشتاقیم از این تجارب بهره ببریم مهرداد عزیز...
سلام مامانگار عزیز
شکسته نفسی نفرمایید شما که خیالی بس پویا دارید .!
مقصد خیال را نمی دانم اما کجاست بگذار برود تا بل به جایی رسد و بدانم مقصد خیال کجاست
خودش می بردت هر جا دلش خواست !
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست...!
................
سلام
سلام مهرداد
خیلی وقت بود سر نزده بودی واقعا خوشحالم کردی
سلام خاطره
مدتی بود فعالیت نداشتی وقتی دیدم با انرژی شروع کردی خوشحال شدم.
نوشته هاتو دوست دارم.....
سلام برادر . عید شما مبارک . عشق مولا , دستگیر لحظه های دلتنگیتان باشد انشاله .
سلام آبجی
باعلی بودن و در راه علی بودن ، عید رو در دل و جان آدم ابدی میکنه.
عید شما مبارک لخظه لحظتون مملو از شادی ...
داداش سلام
کجایی شما؟!
مطلب جدید نمیذارین لاقل یه سر بزنین به این خواهر کوچیکه
سلام مریم
هستم ! فقط کمی گرفتار !
آمدم و پستتو خوندم (نصایح پدرانه )
خوبین شما عمو گرفتار
جای بابام خالیه
وقتی زنگ میزنه داداشم و میخواد با زبون بی زبونی گله کنه که چرا آقا پسر ارشدش یادی از بابا و مامانش نمی کنه بهش میگه خوبی عمو گرفتار
اینا میدونن چقد گرفتارم پس از خودشون بپرس
سلام اشعار کوتاه و زیبایی دارید.
مرسی از شما
سلامو خیر مقدم
شعرای شما هم زیبا و پرمعنا هستن.
ممنونم از حضورتون در کهکشان .