-----.....مولانا بخوانید وچند بار بخوانید تا ضرب آهنگ درونی این غزل و حال مولانا را حس کنید و از عمق وجودتان بفهمید آنچه را که او گفته است نه سلامم نه علیکم نه سپیدم نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم نه زمینم نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستادۀ پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم نه بهشتم چُنین است سرشتم این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ... گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویــم تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی خودِ تو جان جهانی گر نهانـی و عیانـی تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی تو خود اسرار نهانی تو خود باغ بهشتی تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی تو خود اویی بخود آی تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی و گلِ وصل بـچیـنی
مهرداد
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ
گر صوفی از لا دم زند من دم ز الا هو زنم... چقدر از سپهر ممنونم که اهل دلی دیگرا مهمون چشمام کرد.. سلام.. بی شک لذت بخش بود و کارگشا..ممنون از شما. یاحق و مستدام باشی.
سلام فرداد جان ازاشنایی باشما خوشبختم....
قلمتان پایدار باد.
الی
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 ساعت 01:58 ق.ظ
شعر قشنگیه . مرسی .
اما مرا چه به مولانا فهمی ؟!
اختیار دارید
شما شکسته نفسی میفرمائید از متن هایی که از شما خواندم فهمیدم که شما اهل دل هستید.
گر صوفی از لا دم زند
من دم ز الا هو زنم...
چقدر از سپهر ممنونم که اهل دلی دیگرا مهمون چشمام کرد..
سلام..
بی شک لذت بخش بود و کارگشا..ممنون از شما.
یاحق و مستدام باشی.
سلام فرداد جان ازاشنایی باشما خوشبختم....
قلمتان پایدار باد.
سلام دوست خوب . اگر دوست دارید در هوای غزلیات صائب قدمی بزنید ، با اشعاری از استاد قهرمان عزیز به روزم .